گفتگو با یکی از فعالین قدیمی جنبش کارگری ايران
مصاحبه کننده؛ على طاهرى

يک دنياى بهتر: آقای بهزادی با تشکر از این که در این گفتگو شرکت ميکنيد. خواهش میکنم در رابطه با وضعیت کارگاهها و نحوه کار آنها که بصورت کار- مزدی است مقدارى توضیح بدهید .

بهزادى: اگر در ابتدا تعریف کوتاهی از کارگر و کارفرما بدهم٬ فکر میکنم بد نباشد. از نظر تعریف کارگری٬ ما کسی را کارگر می گوییم که فاقد ابزار تولید باشد و برای شخصی به نام کارفرما کار کند و مزد دریافت کند. کارفرما دارای ابزار تولید در سطح کلان یا خرد است. قدیم هم این جوری رسم بود. هر مغازه ای برای خودش تابلویی داشت و کارگاه ها هم یا در زیرزمین یا قسمت هایی پشت مغازه قرار داشتند. این کارگرها این طور کار کرده اند. اما اینها رفته رفته تقلب کردند. سرمایه دار ها٬ کارفرماها نیز تقلبشان مورد حمایت حاکمیت وقت بود. الان اش هم به طرق دیگری هست. به هر حال کسی که دارای سرمایه است مورد حمایت قرار میگیرد. برای این که کارگران را از تشکل کارگری جدا کنند و حق و حقوقشان را ندهند٬ آمدند گفتند ما به شما حجره می دهیم٬ تضمین می دهیم٬ بیائید بروید خودتان کار کنید٬ دو تومان اضافه تر می برید. اینها کارگر را اغفال کردند. کارگر را کشاندند به کارگاه های سیستم حجره داری و آنها را پشت سر تولید کنندگان مخفی کردند.

ما هم از یک طرف مبارزه می کردیم که این مسائل پیش نیاید. چون ما به عنوان بخش تشکل یافته میدانستیم این تقلب است. اینها دارند مسئولیت خودشان را به گردن کارگر می اندازند و خودشان را راحت میکنند. این ها دارند از قانون فرار می کنند٬ از حق و حقوق کارگر فرار می کنند. ما خیلی تلاش کردیم٬ خیلی فعالیت کردیم٬ ضعف اقتصادی که وجود داشت٬ ناآگاهی کارگران هم مزید برعلت بود. آنها آموزش های لازم کارگری نداشتند و به این کار تن دادند. یک مزایای مختصری گرفتند. این کارگاه ها راه افتاد به نام حجره داری و بعد هم ادامه پیدا کرد تا به امروز٬ که کارگاه های تولیدی و مغازه دارها کاملا از هم جدا شده اند. خیلی ها اجاره ای هستند٬ اجاره های سنگین میگیرند و میبینی زیر تابلو ایستاده اند و از مغازه های کوچک جنس می خرند و چک های طویل المدت می دهند. بحث کار- مزدی به معنای اخص کلمه در کارگاه ها یک جنبه تاریخی دارد. چون ساعت کاری هیچ زمانی وجود نداشته است. البته ممکن است تک و توک کارگاه هایی یا کارفرماهایی بودند و هستند که کارگر روز مزدی داشتند و دارند. ولی خیلی به ندرت. ولی آن چه که عمومیت دارد٬ کار- مزدی است. هر جفت کار در رویه سازی مزد جدا دارد و پیش کاری مزد دیگری٬ که این مزد ها به مزدهای دیگر هم تقسیم می شود. در هر صورت نمیشود که روز مزد حرکت کنند. اگر می خواستند روز مزد حرکت کنند به زیان کارگر تمام می شد. در زمان قدیم تشکل کارگری وجود داشت٬ مسایل بیشتر شکل قانونی داشت. بیمه نبودیم٬ بيمه آوردیم. تعطیلات نبود٬ آن را گرفتیم. سود ویژه مطرح شد٬ گرفتیم. سنوات مطرح شد٬ سنوات را گرفتیم. این ها کارهایی بود که به هر حال ما انجام دادیم. در قانون قبلی و قانون جدید٬ کار به اصطلاح کار- مزدی و روزمزدی هر دو پذیرفته شده است. یعنی کارهایی به این صورت قراردادی میشود که کارگر قرار میگذارد چه قدر کار کند که دیگر ساعت مطرح نباشد. یا مثلا هفته ای٬ ماهی٬ اینها را قانون قبول داشت. ولی سر مزایا دادن٬ کارگر روز مزد را یا کارگر قراردادی ماهانه را مثلا از این کار- مزدی جدا می کرد. به اون یکماه تعطیلات میداد به این مثلا 15 روز. چنین تفاوت هایی در قانون کار سابق وجود داشت. برای بعضی این کار اینجوری تداوم پیدا کرد تا بعد از انقلاب٬ سال 62 تمام تشکل های کارگری را بستند و بخشی از این دستاوردها از دست رفت. ولی باز هم کار- مزدی همچنان مرسوم است .

يک دنياى بهتر: آقای بهزادی همان طور که مستحضرید هر ساله شورای عالی کار برای دستمزد کار میزان حداقل حقوقی را تصویب می کنند و بعد میگویند به توافق اجرا میشود. این مسئله با آنچه در حقیقت اجرا می شود تفاوت فاحشی دارد. چرا این مصوبه در کارگاه ها اجرا نمی شود؟

بهزادى: برای علت یابی این بافت باید به سراغ تاریخچه سیستم اقتصادی رژیم برویم. سراغ این که کارفرمایان و مغازه داران هیچ قاعده و قانونی را قبول ندارند. هیچکس به اینها نمیگوید همان حداقل قانون را اجرا کنند. در و دروازه ها باز شده است. مثل قضیه نساجی ها! چه بلایی سر نساجی ها آورند. اینکه مثلا شورای اقتصادی کار 215 هزار تومان تصویب کند٬ اگر کسی کم تر از این بدهد برایش جرمی قائل می شوند؟ چنین چیزی نداریم. همچنین سیستم و نظارتی وجود ندارد. اصلا حداقل مزد را یک جوری میدادند که بلاخره کارگر بیش از حداقل حقوق میبرده است و من یک زمانی یادم می آید حداقل حقوق 9 تومان بود٬ بعد 11 تومان و بعد 13 تومان شد. ولی کارگر بیش از حداقل حقوق میبرد. الان اش هم باز حساب کنیم اگر مرتب کار کند و به تعطیلی کشیده نشود و سر کارش باشد٬ ساعت کار هم که مطرح نیست٬ باز بیشتر از این حداقل باید ببرد. این به دلیل بافت غلط سیستم و قوانین کار است. نگاه کنید به کارگرانی که حتی قراردادی نیستند بلکه استخدامی هستند٬ ولی گروه گروه توی جاده ها٬ توی این شهرستان ها٬ این طرف آن طرف دست به اعتصاب میزنند که حقوق معوقه خودشان را بگیرند! اشکال کار کجاست؟ کارگر زحمتکش گرسنه است. میخواهد شب نان ببرد خانه٬ میخواهد خجالت زده زن و بچه اش نشود. به همین دلیل فشار های مختلفی را تحمیل میکنند .

يک دنياى بهتر: کمونیست ها و فعالین استخوان دار کارگری از نبود تشکل کارگری منسجم با حسرت یاد میکنند. چه طور شد که طبقه کارگر ایران از چنین تشکلی تاریخا دور افتاد؟

بهزادى: خود من از سال 42_43 به این طرف٬ بعد از یک دوره سرکوب تشکلات کارگری آن زمان و تجدید حیات آن در سال 43 و 45 در این زمینه فعال بودم. آن زمان ظاهرا رژیم شاه ما را پذیرفته بود و قبول داشت. بحثی هم نبود. شورا و انجمن که الان باب کرده اند٬ وجود نداشت. خب حاکمیت سعی میکرد تشکلهای کارگری را بکشاند به طرف خودش. در حزب های دولتی حل کند؛ مثل حزب ملت٬ حزب مردم٬ ایران نوین٬ رستاخیز و... ولی بودند به عنوان مثال تشکل هایی چون سندیکای کفاشان٬ سندیکای چاپخانه ها٬ فلزکارها٬ نانوایی ها٬ خیاط ها٬ بافنده های سوزنی و چند تشکل دیگر که وجود داشتند که شاید اسمشان درست یادم نباشد٬ 80_90 درصد مستقل حرکت کردند. حالا اگر نگوییم 100 درصد مستقل عمل کردند و به هر حال باید از صافی جریانات حاکم میگذشتند. اما چیزی که بود اجازه اتحادیه را نمیدادند٬ تشکل های کارگری در سراسر جهان تبدیل به فدراسیون و کنفدراسیون میشدند. در هر صورت آنها اجازه این را ندادند و دفتر و دستک اتحادیه و سندیکا را هم بستند. بعد از سرکوب ابتدا در خیابان نظام آباد به ما دفتری دادند٬ بعد از آنجا ظهیرالاسلام٬ سید نصرالدین٬ بازار٬ بهارستان٬ جمهوری٬ بعد لاله زار و ... این گردش کار ما بود. خیلی دستاورد داشت. مثل بیمه٬ جلوی بیکاری را تا سطحی گرفته بود. اجازه نمیدادیم کارفرما کارگر را سرخود اخراج کند٬ در صورتی که طبق ماده 33 قانون کار برایش این کار راحت بود. نظمی به کارگاه ها داده بودیم. دنبال ساعت کار بودیم٬ دنبال روز مزد کردن بودیم. مزدها را تفکیک کرده بودیم. حتا کارها را درجه دوم و سوم زده بودیم. شوراهایی درون کارگاه زده بودیم. از آنجا گزارشهایی می گرفتیم. کنفرانسهاى متعدد٬ مجامع عمومی متعدد٬ کلاسهای متعدد شبانه بود که به نام حوزه ها می زدیم. حتی آمدند اتهام حزبی به ما زدند که جلوی کارمان را بگیرند. بنابراین حسرت خوردن هایشان غلط نیست٬ درست است. حالا این که چرا دور افتادیم؟ یک طرفش مصادف است با به سر کار آمدن رژیم اسلامی. پول کارگرها را بردند. به سینه کارگر بیکار گلوله زدند. موج اعدام ها و تعقیب فعالین کارگری شروع شد. ما هم نمی توانستیم کاری بکنیم. و اگر حالا ضعف وضعیت اقتصادی کارگران را در نظر بگیریم٬ یکی از دلایلش نبود وجود همین تشکل های کارگری است .

يک دنياى بهتر: از کارگران فعال آن موقع کسی دستگیر شد؟

بهزادى: بله دستگیر و زندانی هم شدند. عده کمی موقت آمدند بیرون. یک سری را اتهاماتی زدند و یکی دو سالی نگه داشتند. همین کاری را که با کارگران شرکت واحد و نساجی میکنند. مگر کارگران حرفشان چه بود؟ حرفشان این بود که این شورای مسخره تان جواب درد ما نیست. حق و حقوق کارگر چه میشود؟ و شما می بینید که آخر چه به سر آنها آوردند .

يک دنياى بهتر: در مجموع به نظر شما برای این کارگران چه میتوان کرد؟

بهزادى: چیزی که به نظر من میرسد٬ شاید هم درست و عملی نباشد٬ تصور نمیکنم از کارگاه های کوچک٬ مخصوصا با این خیانتی که به کارگران کردند و کارگاه های زیر 5 نفر را از شمول قانون کار بیرون بردند و وقتی در مجلس ششم کارگاه ها زیر 10 نفر را از شمول قانون کار خارج کرد. بعد کارهای قراردادی به وجود آمد. اصلا مشکلاتی که در اقتصاد سرمایه داری برای کارگر وجود دارد تصور نمی کنم با این کارگاههای دو نفره و تک نفره بشود کاری کرد. چون اینها به شدت زیر بار فشار فقر و فلاکت قراردارند. الان به دلیل شرایط شدیدا بد اقتصادی همان مناسبت اخلاقی بین کارگران هم زیر سوال قرار گرفته. زمانی کسی دون شان می دانست از بغل دستی اش لقمه در آورد. الان علنا روبروی همدیگر قرار میگیرند. چاره ندارند. می بینند 6 ماه سال را کار ندارند. چاره ندارد. کار این یکی کم شود باید هر کس به او کاری بدهد دنبالش بدود. چنین وضعیت هایی را میبینیم. بنا براین هر چقدر از کارگرها بخواهیم برای ایجاد تشکل پیش قدم شوند٬ نمی توانند. در چنین شرایطی ایجاد تشکل هزینه های بالایی میخواهد. البته الان حدود سه سال است کارگران فعالانه در ایجاد تشکل کارگری زحمات فراوانی کشیده اند که شما از آن مطلع اید .

يک دنياى بهتر: منظورتان کانون های کلان کارگری است٬ نفت و ایران خودرو و...؟

بهزادى: آنها که سرجای خود٬ در همین تهران٬ کارگاه هایی داریم که از نظر رشد سنت تشکل یک مقدار استخوان دار هستند و در جاده های اطراف تهران هم هستند. کارگاههایی که قوانین اولیه در موردشان اجرا می شود. مثلا تسهیلاتی دارند و حق بیمه و غيره. اگر بخواهند اخراج کنند و کارگران شکایت کنند به هر حال به شکایتشان میرسند. باید در وهله ی اول از آنها خواست که بیایند و تشکل سراسری ایجاد کنند و از مزایای چنین تشکلی در راه بهبود وضع کارگران استفاده کنند .

يک دنياى بهتر:  به نظر شما بیکاران دائم یا موقت که بخش عظیمی از طبقه کارگر در ایران را تشکیل میدهند به راحتی نمیشود در تشکل کارگری متشکل کرد؟ فکر میکنید امکان دارد؟

بهزادى: از نظرعملی امکان پذیر نمیباشد. چرا؟ برای اینکه این عده از کارگران٬ اگر تشکل های کارگری را قبول کنند و بخواهند به آن تن بدهند٬ که یک روزی تن خواهند داد٬ باید به این نتیجه برسند که این تشکل کارگری گره گشا و کار ساز است٬ بلافاصله میشود این کارگران را جذب کرد. ولی اگر بخواهیم با هزینه خود این کار را بکنیم٬ من بعید می دانم. اما به محض اینکه از لحاظ واقعی به کارگران نشان بدهیم وجود تشکل کارگری در سطح معیشتشان موثر است و نبود تشکل به ضرر کارگران و معاششان است٬ بله می شود تک تک همه را جمع کرد. البته با این وضعی که پیش میرویم این قضیه برچسب نقض قانون خواهد خورد. قانونی که با مقاوله نامه های بین المللی 87 و 98 و منشور کارگری جهان مغایرت دارد. شما اینها را می دانید٬ آنها را امضا میکنید٬ شما می گویید اگر ثابت بشود٬ مشخص بشود؟ میتوان تشکل طبقه کارگر ایران را سازمان دهی کرد. این درست! اما با این حرکاتی که اینها میکنند٬ اجازه قانونی نخواهند داد .

يک دنياى بهتر: در گزارش ها آمده بود که برخی کارگران میگفتند بعنوان مثال 43 سال کار کرده اند اما فقط 13 سال بیمه دارند. یعنی 30 سال بیمه رد نشده است. کارگری میگفت وقتی بازرس می آمده٬ چیزی به بازرس میدادند. در شرایطی که کارگران چنین در زیر سرکوب رژیم سرمایه هستند آیا می توان کاری برای اینها کرد؟

بهزادى: نشد که معنا ندارد. سخت بودن٬ کند بودن٬ زمان بردن٬ دنبال موقعیت های مناسب گشتن٬ دلایلی باید پیدا کرد. نشد معنا ندارد٬ اما این که فرمودید مدتی زیادی است کار شده٬ در محافل کارگری که میرویم این بحث ها آنجا هم هست. کارگرانی هستند که 40-50 سال کار کرده اند. خود من 53 سال تمام در کارگاهها چکش میزدم اما به مرز بیمه سی سال نرسیدم. بعد با اجرای یک سال و ... اخراج کارفرما و گرفتن حق اخراجی و ... مساله جور شد که من بازنشسته شدم. خب چرا ندادند؟ کارفرماهایی بودند و هستند٬ سابق ضعیف تر بودند و الان قوی تر٬ میگفتند "اگر بحث بیمه کنید میگویند ما اینجا کار نداریم. اگر بیمه نمیخواهی بیا! من لیست رد نمی کنم. من حوصله مالیات و فلان و بهمان را ندارم". راحت همین جوری میگویند و راحت هم دارند زندگی میکنند. حتی نماینده بیمه را میخواستیم بیاوریم. رفتند در وزارت کار گفتند اینها یک مشت سیاسی بازند و متعلق به فلان حزبند که دارند میگویند بیمه! کارگر بیمه نمیخواهد. اینها بیخود میگویند. رژیم هم نیامد بگوید چه بخواهی چه نخواهی باید بیمه کنی. آن موقع بیمه اجباری نبود٬ الان میگویند بیمه اجباری است و آن موقع کلمه اجباری را هم به کار نمی بردند. به ما گفتند باید ثابت کنید که کارگر بیمه میخواهد. جدول هایی درست کردیم. کارگاه ها را درون جدول ها قرار می دادیم و امضا می گرفتیم. این امضاها را بردیم وزارت کار تا توانستیم  ثابت کنیم .

بیمه 13 درصد می خواستند بدهند. آن زمان یک نوع بیمه هایی در تامین اجتماعی بود 15 درصد٬ 18 درصد٬ 21 درصد٬ از 13 درصد شروع کردند تا آمدیم 18 درصد. تن دادند تا برسیم به کامل٬ بشود 21 درصد. بنابراین خیانت شد. تامین اجتماعی و وزارت کار بر میگردند میگویند 10 تا 12 سال یا 13 سال سابقه دارید. ما دوسال به شما بازنشستگی می دهیم٬ همه پولتان را به شما داده ایم. دیگر حرف حسابتان چیه؟ این ظلمی است که در این مملکت به کارگر و زحمتکش و خانواده هایشان می شود. سال گذشته گفته بودند کسانی که بیمه عمرند تا 70 سالگی قبول می کنیم٬ بعد از 70 سالگی دیگر قبول نیست. کارفرمایی بود که خود من چهارسال و خرده ای زیر نظرش داشتم. روی گزارشات بازرسی میرفتم اعتبار میزدم و گزارشات بازرسی تبدیل به سابقه میشد و سابقه هم بود. چون تامین اجتماعی میگفت من یک روزی کارفرما را گیر می اندازم. حالا نهایتا چه شد؟ می خواهد محل کارش را بفروشد٬ انحصار ورثه کند٬ اما هر کاری که بخواهد بکند من سهم خود را از او می گیرم. پرونده دیگری بود که خودم باز شاهد بودم. یکی از کارفرماهای بزرگ تهران کارگاهش را میلیاردی فروخت. کارفرما لیست بیمه کارگران را رد نمیکرد. نزدیک به 50-60 میلیون به بیمه بدهکار بود. از آن کسانی بود که دمش به رژیم وصل بود و برای این با آشنا بازی تلاش کرد ضریب بدهی را پایین آورد. رساندند به 15 میلیون. 15 میلیون فقط گرفتند تا ورقه تسویه حساب را به او بدهند. ولی وقتی کارگر او رفت و گفت شما همه پول را از این گرفتید من هم کارگر با سابقه ای هستم٬ این هم اسناد و مدارکم٬ یک کاه ش را به حساب کارگر نریختند. گفتند ما نمیدهیم٬ نتوانست ثابت کند. مجبور شد یک سال اضافه کار کند تا به مرز چند ساله برسد و بازنشسته شود. بیچاره چند ماهی به بازنشسته شدنش نمانده بود که سکته کرد و مرد. پول کلفت میگیرند و به حساب کارگر نمیریزند. کارگر 6 ماه بازنشست شده از دنیا میرود. هیچ کدام را بی شرف ها حساب نمیکنند .

يک دنياى بهتر: آقای بهزادی با تشکر از شما٬ خواهش میکنم اگر مطلب دیگری دارید بفرمایید...

بهزادى: به هر حال مشکلات فراوان است. برای همه کارگران هم هست. چاره کار بازسازی تشکل های کارگری است. با تشکر از شما.*